سایه ی سرو
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

سایه ی سرو

سایه سرو

سایه ی سرو

  • ابرو و مژّه‌ی‌ او تیر و کمان است هنوز
  • طرّه‌ی‌ گیسوی‌ او عطرفشان است هنوز[1]
  • ما به سوداگری‌ خویش روانیم همه
  • او به دلبُردگی‌ خویش روان است هنوز
  • ما پی‌ سایه‌ی‌ سَرْوَش به تلاشیم همه
  • او ز پندار من خسته، نهان است هنوز
  • سر و جانی‌ نبود تا که به او هدیه کُنم
  • او سراپای‌ْ همه روح و روان است[2]هنوز
  • من دل‌سوخته پروانه‌ی‌ شمع رُخ او
  • رُخ زیباش عیان بود و عیان است هنوز
  • قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کُنند
  • قصّه‌ی‌ «عَلَّمَ الأسْمٰا» به زبان است هنوز.